جودی آبوت درون من-1

متن مرتبط با «آقای» در سایت جودی آبوت درون من-1 نوشته شده است

امانتی‌های آقای مدرس

  • پس‌از آنکه دیشب در فروشگاه، یک نفر را شبیه امیرحسین مدرس دیدم، نزدیک صبح هم خوابشان را دیدم. رفته بودم درِ منزلشان. در زدم. خانم سالمندی که به نظر می‌آمد مادرشان باشد در را باز کرد. جویای حال آقای مدرس شدم. گفت حالش خوب نیست. رفتم داخل. دیدم که ایشان سرتاپا سفید پوشیده‌اند و در رخت‌خوابشان هستند. یک نفر گفت بیماری پیشرفت کرده. ایشان از جا برخاستند و سلام و احوال‌پرسی کردیم‌. داشتم درباره اینکه چقدر کارهایشان را دوست دارم حرف می‌زدم که رفتند سراغ کمدشان. یکی‌یکی آلبوم‌های موسیقی، دفترخاطرات، بیسکوییت و شکلات و چه و چه بیرون آوردند و گفتند این‌ها را می‌توانی با خودت ببری و بعدا برگردانی. انقدر ذوق زده بودم که نمی‌دانستم چطور تشکر کنم. گفتم این امانتی‌ها را خیلی زود برمی‌گردانم. بعد پرسیدم هنوز در آن برنامه رادیویی هستند یا نه. گفتند خیالت راحت هنوز آنجایم و می‌توانی برنامه را گوش کنی. دوستم که با من به منزلشان آمده بود حرفی زد که آقای مدرس در جوابش گفت: من قرار نیست بمیرم. وقتی به خانه برگشتم به همه گفتم این امانتی‌ها را آقای مدرس به من داده  هیچ‌کس به آن‌ها دست نزند. اما یک نفر جعبه شکلات را باز کرد و یکی از آن‌ها را در دهانش گذاشت. از خواب بیدار شدم. صبح برای اطمینان رفتم داخل نرم‌افزار ایران‌صدا تا ببینم آن برنامه هنوز پخش می‌شود یا نه. پخش می‌شد فقط اسمش عوض شده بود: دفتر زمستان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها