تصاویر درگیری پلیس و حامیان اسرائیل با دانشجویان آمریکاییِ حامی فلسطین را میبینم و در برابر شجاعت تحسینبرانگیز آنها خودم را انسانی بسیار خرد و کوچک مییابم. این اصلاً ساده نیست که تو در کشوری به اعتراض علیه اسرائیل برخیزی و در چادرها تحصن کنی که میدانی بزرگترین حامی همان کشور است. برای کسانی فریاد دادخواهی سر دهی که سرزمینشان کیلومترها از تو فاصله دارد، هم زبان تو نیستند و شاید همکیش تو هم نباشند. خیلی راحت میتوانی به زندگیات ادامه دهی بدون اینکه ذرهای برایت اهمیت داشته باشد آنها، آنجا، دور از تو، در خاورمیانه چه بلایی سرشان میآید. همین که خودت در آسایش باشی و آزادی را تجربه کنی برایت کفایت میکند. اما این دانشجویان، آزادی را نه فقط برای خاک و خانه خودشان بلکه برای تمام مردم جهان آرزومندند. خودشان را کنار نمیکشند و نمیگویند مسئله فلسطین و سایر کشورهای عربی مسئله ما نیست. نمیگویند ما فقط برای آرمانهای خودمان میجنگیم و برای مردم سرزمین خودمان کشته میشویم، نه برای هیچ انسانی در جایی دیگر. آزادیخواهی واقعی را من این روزها در تصاویر منتشرشده از دانشجویان آمریکا (با ملیتهای مختلف) میبینم که بیترس دستگیری و محرومیت از تحصیل، قرص و محکم پای حرفشان ایستادهاند، بدون آنکه پایان یافتن جنگ در فلسطین واقعا برای آنها سودی داشته باشد یا از آن نفعی ببرند. حرکت آنها خود بیانگر تعریفی به نسبت جامع از یک انسان آزادیخواه است. بخوانید, ...ادامه مطلب
آدرس وبلاگش را به من داده بود. فرصت شد تا چند پست از ترنج نوشت هایش را بخوانم. وبلاگش دیگر وجود خارجی نداشت.فقط از سایت آرشیو میشد به آن دسترسی پیدا کرد. راستش دلم برای آن روزهایش تنگ شد. برای آن روزهایی که نمی شناختمش و در بلاگفا می نوشت., ...ادامه مطلب
به او فکر می کردم.به مهناز. اول دبیرستان بودیم....و از آن روز شناختمش که برای درددل پیشم آمده بود.همیار مشاور مدرسه بودم آن سال ها. میان ظاهر و باورهای من و مهناز فاصله زیاد بود.منهمیشه یک هدبند مشکیروی پیشانی ام بود.او هم...من برای دل خودم و باوری که دلم می خواست به آنبرسم و او برای اینکه مدرسه کمتر به رنگ مو و مدل موهایش گیر دهد. مهناز همیشه حرف هایش را برایم می آورد و هروقت دلش می گرفت میگ,مهناز ...ادامه مطلب