شاید بدم نمی آمد با یکی از هم کلاسی هایم به این سخنرانی بروم. اما فکر کردم وقتی حتی دیگر در دانشگاه نمی بینمشان چرا باید آن ها را به یک سخنرانی- آن هم بدون اعطای گواهی- دعوت کنم؟ این شد که با خواهرم رفتم. تا قبل از آنکه به ایستگاه هفت تیر برسیم هم جای نشستن داشتیم هم هوای داخل مترو خنک بود. اما از آنجا خط را عوض کردیم و افتادیم در مترویی شلوغ. دو ایستگاه بعد پیاده شدیم و بعد از یک پیاده روی کوتاه به کوچه ای که دنبالش بودیم رسیدیم. یک آقایی که شبیه چینی ها بود با لبخند گفت: درست آمده اید. همین جاست. تشکر کردیم و کمی جلوتر مرکز فرهنگی سفارت هند را پیدا کردیم. وقتی وارد شدیم جای نشستن نبود و سخنرانی رئیس پیشین مرکز تحقیقات فارسی در هند شروع شده بود. یک آقا دو صندلی خالی پیدا کرد و گفت یکی تان اینجا بنشیند، یکی هم آنجا. جای من دقیقا زیر بلندگو بود اما چاره نبود. هوای داخل سالن گرم بود. کولرها روشن بود اما شاید کفاف جمعیت حاضر را نمی داد. رایزن فرهنگی هند با خنده گفت اینجا هم مثل خاک هند گرم است. نشستیم و به موضوع جایگاه زبان فارسی در هند گوش سپردیم. از بعضی قسمت ها که برایم مهم تر بود یادداشت برداری کردم. سفیر کبیر هند را هم دیدیم. سخنرانی که تمام شد در گوشه ای از مهمانان پذیرایی کردند و ما مسیرِ رفته را برگشتیم. از مترو پیاده شدیم تا سوار تاکسی شویم. اواسط راه به یکی از موکب های حسینی رسیدیم. داشتند به رهگذران شربت تعارف می کردند. راننده از مسافران پرسید مایلند ماشین را نگه دارد تا شربت بگیرد؟ و همه قبول کردند. شربت های خنکِ نذری در یک عصر گرم تابستانی بین مسافران پخش شد. بخوانید, ...ادامه مطلب
از ونک تا هندوستان راه زیادی نبود. ما در میدان ایستاده بودیم و داشتیم فکر میکردیم تا تاجمحل چگونه برویم. یکی از رانندهها گفت: میبرمتان درست جلوی در هتل، چهل هزار تومان. رفتیم جلوتر و راننده دیگری گفت: سر شیخ بهایی پیادهتان میکنم. از آنجا هم کمی پیادهروی دارید تا هتل. نفری هشت هزار تومان. اسنپ گرفتیم و با همان قیمت درست جلوی هتل پیاده شدیم. فضای داخلی به نسبت تاریک بود. رفتیم جایی نزدیک به پنجره نشستیم. چای هندی سفارش دادیم به همراه گلاب جامون. شیرینی دیگری هم سفارش دادیم که نفهمیدیم نامش چیست. رنگ چای شبیه شیرقهوه بود. در اصل در آن شیر هم ریخته بودند. اما نمیدانستم به جز آن چه ترکیبات دیگری دارد. طعمش برای من تلخ بود. واقعا لازم بود یک چیز شیرین کنارش خورده شود. البته نبات و عسل هم کنار فنجانهایمان بود اما من ترجیح میدادم سراغ گلاب جامون بروم. دسری که از یک سال و نیم پیش مایل بودم امتحانش کنم. گلاب جامون از شیرینیهای موردعلاقه هندیها است. قبلا بعضی از ایرانیهایی که امتحانش کرده بودند میگفتند زیادی شیرین است. نمیدانستم بعد از خوردنش از آن خوشم خواهد آمد یا نه. چنگال را درونش زدم و در ابتدا آن را بو کردم. بعد یک گاز کوچک به آن زدم و سپس ... خدای من! چقدر لذیذ بود. بله خیلی شیرین بود اما من واقعا خوشم آمد. خصوصا که دهانم پس از خوردن چای هندی حسابی تلخ شده بود. شیرینی دیگرش را هم امتحان کردیم. طعم جالبی داشت اما حس کردیم تازه نبود و کمی سفت شده بود. عکسهایمان را گرفتیم و آمدیم بیرون. خواستیم اسنپ بگیریم که دیدیم چهل هزار تومان شده است. مسیر تاجمحل تا ونک را پیاده برگشتیم. از هندوستان تا ونک راهی نبود. +تصویر چایهندی و گلابج, ...ادامه مطلب