جودی آبوت درون من-1

متن مرتبط با «خاطر» در سایت جودی آبوت درون من-1 نوشته شده است

به خاطر یک جعبه شیرینی

  • بعد از سر زدن به چند مکان، اتوبوسِ گردشگری کنار یک قنادی نگه داشت. همه پیاده شدند تا از قنادی خرید کنند و با خود ره‌آوردی به شهرشان ببرند. زن، یک جعبه شیرینی خرید و برگشت روی صندلی‌اش نشست. جعبه را نزدیک سرش گرفت و صمیمانه گفت: خدایا شکرت! ممنونم ازت. من این شیرینی‌ها رو خیییلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که خریدمش. از ته دلش به خاطر یک جعبه شیرینی شکرگزاری می‌کرد. آدم ندار و دست‌تنگی هم نبود که بگویی لابد دیر به دیر شیرینی می‌خرد. لحنش هنگام شکرگزاری به قدری زیبا، صادقانه و دلنشین بود که آدم بی‌اختیار از خودش می‌پرسید پس من چرا شبیهِ او از خدا سپاسگزاری نمی‌کنم؟ هنوز آهنگ صدایش توی گوشم است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق

  • یک بار یکی از آن هندوستانیان تصویری از یک غذا استوری کرده بود که ظاهر غذا برایم خیلی تازگی داشت. فهمیدم نام آن غذا موموس است. امروز هم وقتی داشتم به غذاهای ویژه افطار در هندوستان نگاه می کردم به پاکورا برخوردم که برایم اشتها برانگیز بود. هرچند که میانه ای با غذاهای تند ندارم اما نام این غذاها یاد من می ماند برای روزی که بالاخره برای مدتی -مثلا چند ماه- به هند سفر کنم و تجربه شان کنم. خنده دار است اما گاهی جوری به این سفر فکر می کنم که انگار چیزی به محقق شدن آن باقی نمانده. مثلا چند وقت پیش دنبال قاشق و چنگال تک نفره طرح گل گلی می گشتم تا هروقت رفتم آنجا با قاشق چنگال خودم غذا بخورم. (وسواس مرا که احتمالا خاطرتان هست). در یک مغازه تعدادی قاشق چنگال ناقص با طرح گل گلی پیدا کرده بودم که متاسفانه رنگ گل قاشق با چنگال یکی نبود و از خریدش منصرف شدم. مدتی هم دنبال پتو سفری طرح دار می گشتم که آنجا پتویم هم مال خودم باشد. به روبالشی و ملحفه و چیزهای دیگر هم فکر می کنم. یا به اینکه چند تا روسری با خودم ببرم که کافی باشد چون شاید از طرح شال های آن ها خوشم نیاید یا گران باشند. گاهی خودم را در معابد هندوها یا کنار رود گنگ یا در مسجدی پای سفره افطار تصور می کنم. بعد به این فکر می کنم که برای حمل و نقل داخل شهری چه کار کنم؟ آخر می گویند وسایل نقلیه عمومی خیلی شلوغ است و آدم باید مراقب حریم شخصی اش هم باشد. بعضی رانندگان ریکشا هم اگر بدانند مسافری روی کرایه می کشند. پیشنهاد می کنند بهتر است یک موتور داشته باشید و خیال خودتان را راحت کنید. اما این مورد هم به هر حال پول می خواهد. در کل با خیال این سفر که اصلا معلوم نیست کی و چطور جور شود برای خودم , ...ادامه مطلب

  • واژگان زبان و مرور خاطرات عید آن سال

  • بخش واژگان زبان را که باز میکنم و شروع می کنم به حفظ کردن،یاد "او" می افتم. کوچک بودم که برای اولین بار دیدمش. تعطیلات نوروز بود و رفته بودیم خانه شان برای عیددیدنی. او از من کوچکتر بود اما با اعتماد , ...ادامه مطلب

  • خاطره نوشت-مشهد الرضا

  • این بار،دیدن آن گنبد طلا از انتهای خیابان امام رضا،با بارهای پیش از آن،حسابی فرق می کرد. حالم،احوالم،حتی نوع نگاهم به شهر مشهد و خریدِ از بازار،خیلی متفاوت تر از سال های پیش بود. دلم بیشتر از قبل به آدابِ آوردن سوغاتی متمایل شده بود. بهتر می توانستم دعا کنم برای آن ها که زیارت مشهد را از امام رضا می خواستند و دلشان انگار همان جا بود...رو به روی ضریح یا در راهروهای هتل... بزرگ شدن،اگر که این باشد،ب,نوشتمشهد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها