به خاطر یک جعبه شیرینی

ساخت وبلاگ

بعد از سر زدن به چند مکان، اتوبوسِ گردشگری کنار یک قنادی نگه داشت. همه پیاده شدند تا از قنادی خرید کنند و با خود ره‌آوردی به شهرشان ببرند.

زن، یک جعبه شیرینی خرید و برگشت روی صندلی‌اش نشست.

جعبه را نزدیک سرش گرفت و صمیمانه گفت: خدایا شکرت! ممنونم ازت. من این شیرینی‌ها رو خیییلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که خریدمش.

از ته دلش به خاطر یک جعبه شیرینی شکرگزاری می‌کرد. آدم ندار و دست‌تنگی هم نبود که بگویی لابد دیر به دیر شیرینی می‌خرد.

لحنش هنگام شکرگزاری به قدری زیبا، صادقانه و دلنشین بود که آدم بی‌اختیار از خودش می‌پرسید پس من چرا شبیهِ او از خدا سپاسگزاری نمی‌کنم؟

هنوز آهنگ صدایش توی گوشم است.

جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 13:42