تا حل کنم این مشکل...

ساخت وبلاگ

الهه پیام می دهد که:در برنامه ی مشاعره ی رادیو ایران شرکت میکنی؟

در جا می گویم:نه!

همیشه از شرکت در مشاعره ها واهمه داشته ام.همیشه فکر میکنم باید آنقدر روی حفظیات خود کار کرده باشم تا بتوانم مقتدرانه در چنین مجالسی شرکت کنم و یک وقت در دور سوم چهارم کم نیاورم.

دوچرخه را تا صفحه ی 18 ورق می زنم تا ببینم این بار کدام خوانش به من افتاده است.داستانی است از رفیع افتخار.همین را باید بخوانم.

به صفحه ی 19 دوچرخه هم نیم نگاهی می اندازم.همین که عکسی از سعدی می بینم،همین که اسم فرناز را پای مطلبی به مناسبت روز بزرگداشت سعدی می خوانم،حالی به حالی می شوم.

به فرناز پیامی می فرستم و اظهار شوق می کنم.

بعد یک آن حس میکنم لازم است از دل آشوبی این روزهایم برایش بنویسم.هرچه که باشد در تمام این مدت او راهنمای من بوده است.

مثل همیشه به من روحیه می دهد و می گوید تو زحمت کشیده ای و مطمئنا جواب خواهی گرفت.

خودم هم به همین ها فکر میکنم.به اینکه خداوند کوشش آدمی را بی پاسخ نمی گذارد.

دوباره روزها را می شمارم.

بعد با خودم فکر میکنم این چند روز که تمام شود تازه یک دوره ی یک ماه و نیم،دو ماهه ی دیگر را باید به انتظار بنشینم.

بعد این بیت حافظ در ذهنم به تکرار می افتد:

زین دایره مینــــا خونین جگـرم می ده

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی


مدت هاست که به حافظ تفال نزده ام.

شاید همین روزها به سراغش روم.

جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 116 تاريخ : جمعه 11 خرداد 1397 ساعت: 5:09