سرزمین ملکه

ساخت وبلاگ

از تو پرسیدم:جایی که می روی اسمش چیست؟
گفتی:ایالت کوئینزلند،بریزبین.
توی دلم گفتم:کوئینزلند،سرزمین ملکه.
از اسمش خوشم آمد.همانطور که پیش تر از اسم جزیره ی پرنس ادوارد خوشم آمده بود.
البته جزیره ی پرنس ادوارد به من و آدم های زندگی ام هیچ ربطی نداشت،فقط یک اسم بود.ولی کوئینزلند برایم یک معنی داشت و آن معنی تو بودی.
نه فقط کوئینزلند و بریزبین بلکه حالا کل استرالیا برایم مساوی با توست.درست است که ما مالک هیچ سرزمینی در دنیا نیستیم اما دوست داریم سرزمین ها را به نام آدم هایی که دوستشان داریم درآوریم تا آن شهرها تداعی کننده ی یاد و خاطر کسی برایمان باشند.
ساعت 4:30دقیقه ی بامداد روز چهارشنبه،تو شبیه به پرنده ای سحرخیز که از پی کسب روزی اش پرواز می کند،سوار بر هواپیما به سمت آرزویت حرکت کردی و از زمین برخاستی.به سمت آرزویی که به خاطرش تلاش کردی،یک سال بر اندوه دوری اش صبر کردی و در نهایت به آن رسیدی،به آرزوی تحصیل در آن دانشگاه که لایقش بودی.دانشگاهی که من هنوز اسمش را نمی دانم.

امروز صبح رفته بودم تا خاک گلدان بن سای ام را عوض کنم.در راه بازگشت وقتی به آسمان نگاه می کردم،دلتنگی ام را بیشتر از دیشب حس کردم.شمس در ملت عشق گفته بود:مگر همه مان زیر یک سقف زندگی نمی کنیم؟همه اینجاییم.زیر این گنبد کبود.

و شاید این تنها چیزی باشد که آدم را هنگام سفر و علی رغم دوری،دلخوش و امیدوار نگه می دارد.

که ما هر کجای دنیا هم که باشیم زیر سقفی مشترک به وسعت آسمان ایستاده ایم.

جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 2 فروردين 1400 ساعت: 17:55